بازم مسافرت
سلام عزیزتر از جانم: از وقتی اومدی دیگه منی وجود نداره همه چی شده تو تو تو آخه یه دونه ی من از کجا اومدی که اینقدر عزیزی یعنی اگه هر ثانیه شکر خدا کنم کمه برای داشتن تو هر چقدر میبوسمت بغلت میکنم و لهت میکنم کمه از بس عزیز و خواستنی هستی بعضی وقتا هم یه کوچولو خسته میشم ولی با یه خنده ریز و نمکیت همه چی فراموش میشه از بس عزیزی آره جونم برات بگه که دوباره داریم میریم مسافرت اونم به شیراز آخه مامان جون و خاله شیرین رفتن مکه و ما داریم میریم برای پیشوازشون و صد البته گرفتن کلی سوغاتی آخ جونمی جون ولی قبل از رفتن گفتم یه سری عکس جدید از این چند وقت برات بزارم: خوب با دوستای خوبت آندیا و رادمهر دو هفت...